سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 87
بازدید دیروز: 38
کل بازدیدها: 879737






 
شنبه 95 مرداد 16 :: 12:22 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال

و امروز گویا جمعه بود

.

.

.

از آن جمعه ها که معمولا لااقل 5 ساعت اضافه در آن پیدا می شود

چه برسد به 5 دقیقه!

.

.

صحبت، صحبت «نخواستن» است، نخواستن




دو چشمانت بگیر از من، نگاهت را نمی خواهم

که آن مستی ز چشمان سیاهت را نمی خواهم


برای خستگی هایم، به دیواری زنم تکیه

که دیگر شانه های چون پناهت را نمی خواهم


دو گوشم نغمه ی مهری ز لبهایت چو نشنیده

من آن آواز بی روح سه گاهت را نمی خواهم


قسم خوردی به جان من، منم آن جان جانانت

قسم های دروغین و گواهت را نمی خواهم


ز نام و ننگ بگذشتم به دنبال سراب تو

خطا کردم ولی دیگر گناهت را نمی خواهم



به راه عشق موهومت به پای جان و سر افتم

از این بیراهه برگشتم که جانت را نمی خواهم 

...

(شروین پاداش پور)       





موضوع مطلب :